سلام انشا برای درس 5 (سفرنامه) میخواستم لطفا اگه کسی نوشته بفرسته (فقط از اینترنت نباشه)

زندگی سفری طولانی است که انسان در پیمودن این مسیر خاطرات خوب و بدی را برای خود رقم میزند و این سفر تا زمانی ادامه دارد ک انسان با کوله باری از تجربیات و خاطرات به مقصد گاه ابدی خود برسد یکی از بهترین سفر های زندگیه من که تا ب حال تجربه کردم و خاطرات خوشی برایم رقم خوردسفر به شمال بود سفر من در یکی عز بهترین ماه های سال در شهریور ماه بود سفری که یکی از خاطرات خوب زندگیم در ان اتفاق افتاد جاده شمال و اسمان ابری و باران های بی خبرشو همچنین بوی دلنشین و دلپذیر خاک باران خورده ان هر مسافر و رهگذری رامشتاق و مجذوب خودش میکرد و هر رهگذری میتوانست بهترین سفر و خاطرات خود را در شمال داشته باشد و از سفرش لذت ببرد در سفرمان به شمال. گویی ابر ها میگریستند و بر تمام گل ها و گیاهان باران میریخت درختان بر جاده های پر پیچ و خم شمال همانند چتری بر روی زمین سایه انداخته بودند تمام این زیبایی هارا از پشت شیشه ماشین تماشا میکردم و از جاده شمال عبور کردیم و بالاخره به گیلان رسیدیم به شهر زیبایی که هر چقد از قشنگی هایش و مردمان مهربانش بگویم کم است پس از هفت روز که در ان شهر زیبا بودیم و تصمیم گرفتیم کنار دریا برویم  در انجا یکی از دوستای دوران کودکیم را دیدم خیلی از دیدنش خوشحال شدم ؛اورا در اغوش گرفتم و بوسیدم. سپس شروع به صحبت کردیم؛ یکی دو ساعتی با هم صحبت کردیم. با هم از زیبایی های انجا لذت بردیم از او دعوت کردم به خونمون بیاد بعد با هم لب دریا رفتیم صدف های رنگا رنگ و زیبایی توجه من را جلب کرد تعدادی از انها را برداشتیمتا این خاطره خوب و سفر لذت بخش از یادمان نرود اب حنک دریا به پاهایم حس بی نظیری را به من منتقل میکرد و حتی الان هم که چند سالی از این سفر میگذرد این حس خوب را فراموش نکردم و برای شمل هم از این سفر های به یاد ماندنی ارزو دارم